
"قتیل العبرات"
در ادامۀ بحث «شیطان شناسی» (جلسۀ بیست و نهم، اربعین 1437) به تبیین موضوع « قتیل العبرات» میپردازیم.
ابلیس را شناختیم و گفتیم ذریّهاش شیطان، همان فرهنگ ابلیسی یا نیروی نفس امّاره در درون ماست؛ یعنی اصالت دادن و گرایش مستقل به غرایز. غرایز، مراتب بسیار نازل ظهور اسماء هستند؛ اما اگر آنها را صرفنظر از عقل و فطرت بینگاریم و تصور کنیم ما همانیم که در ناسوتیم و نیازهایمان همان است که جسم و غریزه میگوید، دچار هوای نفس شدهایم و به فرمایش حضرت علی(علیهالسلام): شیطان در سینۀ ما تخم میگذارد و جوجههایش را پرورش میدهد.
مولا در حکمت 323 دربارۀ خوارج فرمودهاند: «شیطان گمراهکننده و نفس امّاره به سوء، آنان را با آرزوها فریب دادند»؛ در حالی که آنها ظاهراً فریب معاویه و عمروعاص را خورده بودند. پس دلیل سخن امام چه بود؟ اینکه هیچ علت خارجی نمیتواند انسان را فریب دهد؛ مگر آنکه او با گرایش به نفس و غریزه، خود را فریب داده باشد. اگر خود را پیدا کند و محور آرامش و نگرانیاش غریزه نباشد، هرگز فریب نمیخورد؛ آنکه فریب خورده، حتماً از خود بیگانه است.
اولین عامل فریب نفس، آرزوست، در هر زمان به شکلی؛ آرزوهایی دراز که در تنگی دنیا، امکان تحقّقشان نیست. شیطان، این آرزوهای ناسوتی را در نفس میکارد و او را تحریک میکند تا دنبال هوسهایش برود. برای همین، آرزو معصیت را به دنبال میآورد تا درنهایت، انسان را به جهنّم سوق دهد؛ جهنّمی که در همین دنیاست و گنهکار دنیاخواه، همین امروز درونش پر از آتش ندامت، حسرت و ناآرامی است. البته آرزوی عقلانی برای کمال و ابدیت، خوب است و انسان را عروج میدهد؛ اما نه آرزوی خوشی و هوس دنیا که خودمان میدانیم زودگذر است.
حضرت در جای دیگر میفرمایند: "فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ عَدُوَّ اللَّهِ أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ وَ أَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ وَ أَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ؛ فَلَعَمْرِي لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِيدِ وَ أَغْرَقَ إِلَيْكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِيدِ وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ."[1]
بندگان خدا، بر حذر باشید از اینکه دشمن خدا با دردش با شما دشمنی کند، با صدایش آرامشتان را بگیرد و با نیروهای سواره و پیادهاش برایتان لشکر کشد! به جانم قسم، او تیر تهدید را آماده کرده، کمان را کشیده و از جای نزدیک، شما را هدف گرفته است.
اولین درد و بیماری ابلیس، تکبّر است که میخواهد دیگران را نیز به آن مبتلا کند؛ تا خود را ببینند و خدا را نبینند و به آنچه خود میخواهند، عمل کنند، نه آنچه خدا میخواهد. در دنیا هرکس به هوای نفس خود بها دهد، به این بیماری قلبی مبتلا میشود. شیطان، تیرهای خود را از جای نزدیک پرتاب میکند؛ همان هوای نفسِ خود انسان. پس کارهای او برای کسی شناختهشده نیست، مگر آنکه هوای نفس خود را بشناسد. او کمر خود را برای دشمنی با انسان، محکم بسته و در هر دم و بازدمی حضور دارد تا اگر زمینه را مناسب دید، حمله کند. پس ما نیز باید تمام تیزی و تلاش خود را به کار گیریم و شعلۀ نفَس او را از ابتدا خاموش کنیم تا راهی برای نفوذ نیابد؛ یعنی از اول، دنبال هوس نرویم.
از همین روست که در نامۀ 56 آمده است: "اعْلَمْ أَنَّكَ إِنْ لَمْ تَرْدَعْ نَفْسَكَ عَنْ كَثِيرٍ مِمَّا تُحِبُّ مَخَافَةَ مَكْرُوهٍ، سَمَتْ بِكَ الْأَهْوَاءُ إِلَى كَثِيرٍ مِنَ الضَّرَرِ فَكُنْ لِنَفْسِكَ مَانِعاً رَادِعاً."
بدان که اگر نفست را از بسیاری از آنچه دوست دارد، از ترس آنچه دوست ندارد، بازنداری، هویها تو را به ضرر فراوان میکشند؛ پس خودت نگهبان و بازدارندۀ نفست باش.
پس مهار شیطان را به دست گیریم و سرکشی او را با نور عقل و فطرت سرکوب کنیم. بدانیم بهترین مردم برای خود، کسی است که خیر نفسش را بخواهد و از زندگی دیگران عبرت بگیرد.
در ادامه، بحث را در زیارت پرمغز اربعین دنبال میکنیم؛ با این امید که عزاداری حضرت اباعبدالله(علیهالسلام) فقط سوز احساس و عاطفه نباشد؛ بلکه این عواطف زیبای وجودی، در حاکمیت عقل و عشق حسینی محصول دهد و محصولش تنها زمینهسازی برای ظهور منتقم خون حسین(علیهالسلام) است. این مجالس هم برای بیداری است و امروز روز آشتی با راه حسین(علیهالسلام).
زیارت اربعین که در منابع معتبر شیعه از امام صادق(علیهالسلام) روایت شده، اسرار زیبایی دارد. به طور کلی ادعیه و زیارات، مَرکب عروجاند و انسان را در راهی که قرآن تبیین کرده، حرکت میدهند. در زیارت اربعین، پس از چند سلام به امام حسین(علیهالسلام) آمده است: "السَّلَامُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ"؛ سلام بر اسیر بلاها و کشتۀ اشکها.
اما برای امام معصوم، اسارت در بلا و سختی، چه معنایی دارد؟ او در بلندای هستی سیر میکند و فشارهای ناسوتی هرگز نمیتواند وجودش را اسیر کند. پس این چه بلا و اسارتی است؟ دهها هزار دعوتنامه از کوفه با الفاظی زیبا! کوفیان، مردمی احساساتی بودند که امام را برای امیال دنیوی و هوای نفس خود میخواستند؛ اگرچه میخواستند از یزید هم راحت شوند. امام هم دعوت آنان را پذیرفت و راهی کوفه شد؛ هرچند میدانست وفا ندارند. اینجا بود که اسیر کربات شد؛ یعنی اسیر انسانهایی که کمال خود را نمیخواستند و غرق دنیا و هوای نفس بودند.
از اینها گذشته، نامهها حامل اشکهای عاطفی مردم هم بود. انگار آرزوی آمدن امام را داشتند؛ اما همین که ابنزیاد آمد و مسحور مثلّث زر و زور و تزویرش شدند، اشکشان خشک شد و تن به ذلّت دادند. همینها بودند که بعد در کربلا امامشان کشتند! به این ترتیب، امام که سیر کمال و تعالی را پیش از دنیا طی کرده بود، بار احساسات نازل و اشکهای بی تعقّلِ طرفداران کوفیاش را به دوش کشید و خود را برای بالا کشیدن آنها فدا کرد.
همواره وقتی کسی به مقام ولایت پناه برد، برای او مسئولیت میآورد و او نمیتواند از پناه دادن، شانه خالی کند؛ اگرچه بداند پناهنده، صادق و ثابتقدم نیست و وفا ندارد. امروز نیز بسیاری از ما خدا و امام زمان(عجّلاللهفرجه) را برای رسیدن به آرزوهای دنیایی خود میخواهیم، نه برای تربیت نفس، تعدیل قوای انسانی، آبادانی آخرت و عروجمان. بسنجیم؛ این همه حاجت و شکایت که به خدا میگوییم، برای دردهای جانمان است یا مشکلات محدود دنیا؟ امام را برای این میخواهیم که دین را بهپا کند یا دنیای ما را روبهراه سازد؟
آری؛ امام زمان(عجّلاللهفرجه) نیز هزار و اندی سال است که با همین احساسات و اشکها، کشته نه، اما غایب مانده است! او اشک برای ظهور تامّ دین میخواهد؛ نه گریه برای مشکلات دنیوی. برای همین زنگ خطرهاست که لااقل در اربعین حسینی باید حسابمان را نه با هیچ کس، بلکه با خودمان صاف کنیم و بدانیم واقعاً از خدا و امام چه میخواهیم. دنیا دار تضاد و تزاحم است و بیشتر خواستهای ما برای راحتی و بیمشکل بودن در دنیا، مثل این است که از خدا بخواهیم تری را از آب بردارد تا دستمان خیس نشود! در حالی که خاصیت آب، تری است؛ همان طور که خاصیت دنیا فراز و نشیب است.
در ادامۀ زیارت اربعین، به شهادتها میرسیم که اگر خدا به امام حسین(علیهالسلام) جایگاه فوقالعاده داده بود، کاری هم که حسین(علیهالسلام)کرد، فوقالعاده بود؛ چه کرد؟
"فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا... وَ تَرَدَّى فِي هَوَاهُ."
در دعا و دعوت، سنگتمام گذاشت و راه هر عذری را بست و با مهر و عطوفت، خیرخواهی کرد؛ خون دلش را برای خدا ریخت تا بندگان را از جهل و گمراهی نجات دهد و فریفتگان دنیا... که در چاه هوایشان افتادهاند، علیه او همپیمان شدند.
امام، نهایت رأفت و عطوفت را در حقّ مردم روا داشت. از مدینه تا کربلا، منزل به منزل خطبه خواند و مردم را نصیحت کرد. حتی در گودال قتلگاه که شمر لعین روی سینۀ مبارک امام نشسته بود، امام دست از نصیحت و هدایت نکشید. او هراسی از مرگ نداشت؛ اما میخواست روزنهای بگشاید تا شقیترین خلق هم از غضب الهی و آتش دوزخ نجات یابد! البته شمر، کلی به سمت جهنم پیش رفته بود؛ ولی باز امام میخواست فطرت او را بیدار کند تا برگردد. هرچند شمر نپذیرفت؛ چون فریب هوای نفس و شیطان را خورده بود و استعدادهای وجود و ابدیتش را به غرایز و دنیای ناچیز فروخت.
امام نسبت به همۀ کوفیان، این مهربانی و خیرخواهی را تمام کرد و وقتی از نصیحتپذیری و هدایت عمرسعد و شمر و بقیه ناامید شد، با ریختن خون و بذل جانش راه را برای آیندگانی گشود که بعدها میآیند و او را نمیبینند، تا بتواند تا ابدیت، انسانها را نجات دهد؛ تا "کلّ یوم" را عاشورا و "کلّ أرض" را کربلا کند؛ تا زمینیان، اسیر غرایز و هوی و هوس نشوند و بتوانند راه را از بیراهه، خود را از خدا، خوشی را از خوشبختی و شهوت را از محبت تشخیص دهند. به برکت همان حرکت نورانی است که هر سال در خیمههای حسینی، غافلانی بیدار میشوند و به خود میآیند.
*****
یزید پس از آنکه پلیدی و شقاوتش را به تمام رساند، امر کرد اسیران را به وطنشان مدینه بازگردانند. سر مطهر امام را نیز به خواست امام سجاد(علیهالسلام) به کربلا بردند تا به پیکر پاکشان ملحق شود.
کاروان اسرا به عراق که رسیدند، به راهنما گفتند: «ما را از راه کربلا ببر.» وقتی به قتلگاه کربلا رسیدند، جابربنعبدالله انصاری با جمعی از بنیهاشم و مردانی از خاندان پیامبر به آنجا آمده بودند تا قبر حسین(علیهالسلام) را زیارت کنند. همه، خود را به بانوی زینب(سلاماللهعلیها) رساندند تا تسلیت بگویند. و زنان و کودکان کاروان نیز که بعد از این همه روز، تازه فرصت عزاداری یافته بودند، با دیدن آشنایان همدرد، داغشان تازه شد و شروع به گریه و نوحه کردند.[2]
[1]- نهجالبلاغه، خطبه 192.
[2]- اللهوف على قتلى الطفوف، صص195-196.
نظرات کاربران